مسأله تحول و تطور احكام و تأثير عناصرِ تحول زا در احكام و در رأس آنها زمان و مكان، از ديرباز مورد توجه فقيهان و دانشمندان علوم اسلامي بوده است. تعابير رايج در اين عصر، همانند «فقه پويا» ، «فقه گويا» و «فقه رويا» نيز مولود همين مباحث است. از ديدگاه اسلامي نه هر نوي بدعت است و نه هر كهنه اي سنت؛ زيرا نه هر گذشته اي رجعت است و نه هر جديدي صنعت. اسلام در حوزه فرهنگ داراي دو نوع حكم است: احكام ثابت و تغييرناپذير، و احكام متغير. طبيعي است كه دسته دوم، با حفظ محوري بودن دسته اول، هرازچندگاه و تحت تأثير عواملي ممكن است دست خوش تحول شود.
در اين نوشتار، مجموعه عواملي كه موجب تغيير و تحول احكام مي شود در سه عنوان كلي بررسي شده است: ۱. عامل تدريج؛ ۲. عامل انعطاف؛ ۳. عامل اراده و تصميم.
عامل تدريج به اين معناست كه قرآن كريم در نزول، ابلاغ و تشريع، سير تدريجي داشته است. در اين جا به برخي از موارد آن اشاره مي شود.
يكي از ويژگي هاي قرآن كريم، تدريجي بودن نزول و ابلاغ آيات آن است. قرآن براساس رويدادهايي كه در مدت بيست وسه سال پيش مي آمد، نازل و ابلاغ مي شد: «و قرآناً فرقناه لتقرأه علي الناس علي مكث و نزّلناه تنزيلا» (اسراء/ ۱۰۶). آن چه بر نزول تدريجي قرآن دلالت مي كند، تعابيري مانند: «فرقناه» ، «علي مكث» و «نزلناه تنزيلا» است. افزون بر اين كه در نزول تدريجي آيات، اختلافي نيست و آن چه گاه در مباحث علوم قرآني در آن مناقشه مي شود، نزول دفعي آن است.
قرآن كتابي است كه با رويدادهاي عصر خود (دوران بيست وسه ساله نبوت) پيوند ناگسستني دارد. چنين كتابي ممكن نيست كه در يك روز و يك جا نازل شود. اصلاح يك جامعه سرتاپا فاسد در يك روز و به صورت دفعي، امري محال مي نمايد. بنابراين بايد گفت كه قرآن به تدريج نازل و ابلاغ مي شد تا جامعه قدرت جذب و پذيرش آن را با آمادگي بيشتر و بهتر داشته باشد.
بر اساس همين تدريج در نزول است كه سوره هاي مكي، بيشتر بر مسائل عقيدتي و مبدأ و معاد تكيه دارند، در حالي كه سوره هاي مدني بيشتر به مسائل عبادي و عملي و حكومتي پرداخته اند.
قرآن كريم سند نبوت پيامبر اسلام(ص) و معجزه جاويد آن حضرت است و براي اثبات ادعاي خود مخالفان خويش را به مبارزه مي خواند. مبارزه طلبي قرآن و نفي قدرت منكران، مبني بر آوردن نمونه اي چون قرآن، در روز اول و به صورت دفعي صورت نگرفت، بلكه بعد از گذشت سالي چند از آغاز نزول از آنها خواسته شد كه همانند قرآن بياورند. در مرحله اول از آنها خواسته شد تا مانند همه قرآن (پنجاه سوره نازل شده تا آن زمان) بياورند؛ از اين رو فرمود: «قل لئن اجتمعت الانس و الجن علي ان يأتوا بمثل هذا القرآن لايأتون بمثله» (اسراء/ ۸۸). پس از بروز عجز، از آنها مي خواهد كه تنها ده سوره بياورند: «ام يقولون افتراه قل فأتوا بعشر سور مثله مفتريات» (هود/ ۱۳). در مرحله سوم، با ارفاق بيش از پيش، از آنها مي خواهد كه تنها يك سوره هم چون قرآن بياورند: «و ان كنتم في ريب ممّا نزّلنا علي عبدنا فأتوا بسوره من مثله و ادعوا شهداء كم من دون الله...» (بقره/ ۲۱). در نهايت با قاطعيت تمام مي فرمايد: «فان لم تفعلو و لن تفعلوا...» (بقره/ ۲۲).
اعلام عجز كفار از آوردن آياتي مثل آيات قرآن، زماني بيان مي شود كه از همه قرآن، به ده سوره و سپس به يك سوره بسنده شد. نكته جالب اين است كه تحدي به كل قرآن و نيز ده سوره، در مكه صورت گرفت و تقاضاي يك سوره و اعلام عجز در مدينه انجام شد، در حالي كه معاندان در نخستين برخورد خود، قرآن را سحر و زاييده فكر فردي مجنون و يا شعر و اسطوره مي دانستند، اما زمان مناسب براي چنين پاسخي هنوز مهيّا نشده بود.
به هرحال، آنچه مسلم است اين است كه در هر مقطع زماني و مكاني در اوائل عصر نزول يا اواسط و اواخر آن، در مكه و يا مدينه با توجه به اقتضاي زمان و مكان و شرايط موجود، از معاندان درخواست آوردن سوره و يا سوره هايي شده كه اين تفاوت ها خود مؤيد تأثير زمان و مكان است.
قرآن، علاوه بر آن كه خود به تدريج بر پيامبر نازل و به مردم ابلاغ مي شد، در تشريع هر يك از اصول و فروع و در بيان واجبات و محرمات و حتي اخلاقيات نيز شيوه تدريج را به كارگرفته و عنصر زمان و مكان را رعايت كرده است؛ براي نمونه مي توان به تشريع تحريم خمر و نيز تشريع مسأله جهاد اشاره كرد.
تاريخ و تفسير گواه آن است كه شراب خواري يكي از عادت هاي مردم عصر جاهلي بوده است. روشن است كه اگر اسلام مي خواست بدون رعايت اصول رواني و اجتماعي، با اين بلاي بزرگ به مبارزه برخيزد، موفق نمي شد. از اين رو از روش تحريم تدريجي و آماده ساختن افكار استفاده كرد. در مرحله اول به اصل زشتي و پليدي خمر تذكر داد: «و من ثمرات النخيل و الاعناب تّتخذون منه سكراً ورزقاً حسناً» (نحل/ ۶۱). در اين آيه «سَكَر» ، بر وزن «سَحَر» يعني مسكري كه از انگور و خرما مي گرفتند، درست در مقابل «رزق حسن» قرار گرفته، يعني مسكر نوشيدني آلوده و ناپاك است.
در مرحله دوم به منافع جزئي و زيان هاي بزرگ خمر اشاره مي كند و مي فرمايد: «يسئلونك عن الخمر و الميسر قل فيهما اثم كبير و منافع للناس و اثمهما اكبر من نفعهما..» (بقره/ ۲۱).
در مرحله سوم دستور مي دهد كه در حال مستي نماز نخوانند، اما درباره غير نماز، سكوت اختيار كرده است: «يا ايّها الّذين آمنوا لاتقربوا الصّلاه و انتم سكاري حتي تعلموا ما تقولون...» (نساء/۴۳).
و بالاخره در مرحله نهايي با قاطعيت تمام مي فرمايد: «يا ايّها الّذين آمنوا انّما الخمر الميسر و الانصاب و الازلام رجس من عمل الشيطان فاجتنبوه لعلكم تفلحون» (مائده/ ۹۰).
يكي از حياتي ترين مسائل جامعه اسلامي، جهاد با دشمن است، اما چنين نيست كه اسلام بدون زمينه سازي لازم و فراهم شدن شرايط زماني و مكاني مناسب، مسلمانان را موظف به جنگيدن با دشمن كرده باشد، بلكه، براساس آن چه از قرآن كريم دانسته مي شود، تشريع اين مسأله در مراحلي چند صورت گرفته است. اين در حالي است كه مسلمانان تا زماني كه در مكه بودند و از نظر تعداد و امكانات كمبود داشتند، حتي مجاز به دفاع از خود نيز نبودند و تنها مأمور به صبر بودند و تشريع مسأله جهاد، پس از هجرت و نيرو گرفتن مسلمانان انجام گرفت. تشريع جهاد در چهار مرحله انجام گرفته است:
مرحله اول: اذن دفاع: «اُذن للّذين يقاتلون بانّهم ظلموا...» (حج/ ۳۹).
مرحله دوم: عقب راندن متعرضان؛ در اين مرحله مأموريت داده مي شود تا كساني كه قصد تعرّض به مسلمانان را دارند، عقب برانند، اما وارد جنگ نشوند: «فان لم يعتزلوكم و يلقوا اليكم السلم ويكفّوا ايديهم فخذوهم و اقتلوهم حيث ثقفتموهم...» (نساء/ ۹۱).
مرحله سوم: پيكار با دشمنان نزديك تر؛ در اين مرحله به مسلمانان دستور داده شد تا به دشمنان نزديك تر كه ممكن است به حوزه مسلمانان هجوم آورند حمله كنند: «يا ايّها الّذين آمنوا قاتلوا الّذين يلونكم من الكفار و ليجدوا فيكم غلظه ...» (توبه/ ۱۲۳).
مرحله چهارم: جنگ تمام عيار؛ در اين مرحله به مؤمنان دستور مي دهند كه بايد با همه كفار دور و نزديك، اگرچه قصد جنگ نيز نداشته باشند و حتي اگر پيمان صلح نيز بسته باشند جهاد كرد: «و قاتلوهم و خذوهم و احصروهم و اقعدوا لهم كل مرصد...» (توبه/ ۵).
مرحله چهارم كه جنگ تمام عيار با همه كفار و مشركان است يك استثنا دارد كه خود عاملي ديگر در تغيير احكام است و آن اين كه اهل كتاب، با يك درجه ارفاق، به علت انتسابشان به كتب آسماني و انبياي الهي مي توانند راه سوم، يعني پرداخت جزيه را انتخاب كرده، در سايه حكومت اسلامي با رعايت مقررات در آرامش زندگي كنند؛ چنان كه به اين مطلب در آيه بيست ونهم سوره توبه اشاره شده است.
يكي از مواردي كه موجب تطور و تحول احكام به شيوه تدريج مي شود، مسأله جايگزيني احكام است.اين جايگزيني گاهي براساس نسخ انجام مي شود و گاه براساس حكم موقت و محدود. در تفاوت ميان نسخ و حكم موقت گفته اند: «نسخ يعني زايل كردن حكمي كه به حسب ظاهر اقتضاي دوام دارد و جايگزين كردن حكمي ديگر به نحوي كه قابل جمع نباشد، اما حكم موقت يعني زايل كردن حكمي كه از ابتدا داراي مدت مشخص و محدود به زمان خاص بوده كه با به پايان رسيدن زمان آن، حكمي ديگر جاي آن را مي گيرد» (۱).
ازجمله موارد جايگزيني احكام در قرآن مي توان به چهار مورد زير اشاره كرد:
قرآن مي فرمايد: «و اللاتي يأتين الفاحشه من نسائكم فاستشهدوا عليهن اربعه منكم فان شهدوا فامسكوهنّ في البيوت حتّي يتوفّاهنّ الموت او يجعل الله لهنّ سبيلاً» (نساء/۱۰)؛ زناني كه عمل ناشايست مرتكب شوند، چهار شاهد مسلمان بر آنها بخواهيد. اگر شهادت دادند، در اين صورت آنان را در خانه نگهداريد تا عمرشان به پايان رسد يا خدا براي آنها راهي بنمايد «. اين دستور بعداً لغو و حكم جديد (رجم) جايگزين آن گرديد.
در سوره مجادله در دو آيه متوالي دو حكم متفاوت وجود دارد: يكي دادن صدقه براي نجوا كردن با پيامبر(ص) و ديگر لغو همين دستور؛ چرا كه در آيه اول مي فرمايد:» يا ايّها الذّين آمنوا اذا ناجيتم الرّسول فقدّموا بين يدي نجواكم صدقه... «(مجادله/ ۱۲) و در آيه دوم حكمي ديگر را جايگزين اين كرده مي فرمايد:» أَاشفقتم ان تقدّموا بين يدي نجواكم صدقات فاذلم تفعلوا و تاب الله عليكم... «(مجادله/ ۱۳).
چون ساحت قدس ربوبي از لغو و عبث مبرّاست، پس ممكن است تشريع حكم اول براي آزمودن افراد ثروتمندي بوده كه با سؤال هاي مكرر خود، مزاحم پيامبر مي شدند و بر اين اساس در آغاز، حكمي موقت صادر شد و سپس لغو گرديد.
همان گونه كه اشاره شد، قرآن كريم با اهل كتاب در دو زمان دو گونه برخورد دارد: ابتدا و قبل از تشريع حكم جنگ، دستور مي دهد با آنها با عفو و گذشت رفتار شود.(بقره/ ۱۰۹) و در زمان ديگر دستور پيكار با آنها را مي دهد و با يك درجه ارفاق، برخلاف ملحدان كه مخيّر بين اسلام آوردن و جنگ هستند، آنها را بين اسلام، جنگ و پرداخت جزيه مخير مي سازد:» ....حتي يعطوا الجزيه عن يدوهم صاغرون... «(بقره/ ۲۹).
يكي ديگر از مواردي كه مي توان آن را نمونه تحوّل در احكام دانست،
مسأله تغيير قبله از بيت المقدس به كعبه معظمه است:«قدنري تقلّب وجهك في السماء فلنولينك قبله ترضيها فولّ وجهك شطر المسجد الحرام و حيث ما كنتم فولّوا وجوهكم شطره....؛ ما توجه تو را به آسمان به انتظار وحي و تغيير قبله بنگريم و البته روي تو را به قبله اي كه بدان خوشنود شوي بگردانيم، پس روي كن به طرف مسجدالحرام و شما مسلمانان نيز هركجا باشيد، روي بدان جانب كنيد »(بقره/ ۱۴۳).
از تدبر در آيات مربوط به تغيير قبله چنين استنباط مي شود كه دو عامل ظاهري و يك عامل پنهاني منشأ اين تغيير و تحول بوده است. عامل پنهاني اين كه قرار دادن بيت المقدس به عنوان قبله نخستين، آزمايشي بوده است؛ چرا كه قرآن مي فرمايد:«و ما جعلنا القبله الّتي كنت عليها الاّ لنعلم من يتبع الرسول...؛ ما آن قبله اي كه قبلاً بر آن بودي، تنها براي اين قرار داديم كه افرادي كه از پيامبر پيروي مي كنند مشخص شوند »(بقره/ ۱۴۳). دو عامل ظاهري نيز عبارتند از:۱. سرزنش هاي قوم يهود مبني بر اين كه مسلمانان قبله مستقلي ندارند و از اين جهت تابع يهودند؛ از اين روست كه قرآن مي فرمايد:«و ما بعضهم بتابع قبله بعض... «(بقره/ ۱۴۵)؛ ۲. رضايت پيامبر؛ خداي سبحان براي خشنودي پيامبر جهت قبله را تغيير داد و فرمود:«فلنولّينك قبله ترضيها... »
تغييري كه در مسأله قبله روي داد، نه از سنخ تغيير حكم است و نه از سنخ تغيير موضوع، بلكه صرفاً تغيير مصداق است؛ چرا كه نه اصل لزوم توجه به قبله تغيير كرده و نه كعبه و بيت المقدس متحول شده اند؛ تنها جهت، با حفظ همه شرايط، تغيير كرده است و مصداق قبله كه تا چندي قبل بيت المقدس بوده، به كعبه تغيير يافته است. مؤيّد اين سخن تعابيري است كه در روايات وجود دارد(۲).
دسته دوم از عوامل دگرگوني احكام، عامل انعطاف است كه خود بر دو قسم است: ۱. قواعد كلي كه در بسياري از احكام جاري مي شود؛ ۲. اموري كه در مسائل خاصي كاربرد دارند.
قرآن كريم در مواردي چند، از جمله بعد از تشريع تيمم و روزه و جهاد، به قانون نفي عسرو حرج اشاره كرده است كه ناظر به اين موارد انگشت شمار نيست، بلكه قانوني عمومي است كه نسبت به بسياري از احكام اسلامي اجرا مي شود و مفاد آن اين است كه اگر در جايي حكمي مشقت شديد توليد كند، موقتاً برداشته مي شود و حكمي ديگر جايگزين آن مي شود. ازجمله ايات قرآني كه بر نفي عسر و حرج دلالت دارد عبارت است از:
-«يريدالله بكم اليسر و لايريد بكم العسر »(بقره/۸۵)
-«مايريدالله ليجعل عليكم من حرج »(مائده/ ۶)
-«و ماجعل عليكم في الدين من حرج»(حج/ ۷۸)
در بسياري موارد ضرورت ايجاب مي كند كه شخص با ايمان و صاحب عقيده، براي رسيدن به هدف هاي بزرگ از موضوعات كم اهميت چشم پوشي كند. اين رفتار كه نوعي تاكتيك حساب شده به شمار مي رود و نه عكس العمل حاكي از ضعف و ترس،«تقيه »ناميده مي شود. تقيه در فرهنگ اسلامي و مخصوصاً در قاموس شيعه از جايگاه رفيعي برخوردار است و به صورت قانوني فراگير درآمده است. قرآن كريم به اين حقيقت اشاره مي فرمايد:«و من كفر بالله من بعد ايمانه الاّ من اكره و قلبه مطمئن بالايمان... »(نحل/ ۱۰۶).
بديهي است اجراي قانون تقيه مستلزم تغييراتي در وظايف عملي است؛ چرا كه زمان يا مكان ايجاب مي كند كه انسان از اظهار عقيده واقعي خود امتناع ورزد و يا برخلاف مذهب خود عمل كند، بدين معنا كه وظيفه اي كه در مكان و يا زمان غير تقيه دارد، در زمان و مكان تقيه دستخوش تحول مي شود و وظيفه ديگري به او محول مي شود.
اضطرار ازجمله مواردي كه گاه موجب تغيير حكم مي شود كه قرآن كريم به دنبال بيان غذاهاي حرام و ممنوع در آيه سوم سوره مائده بدان اشاره كرده است. از آن جا كه گاه ضرورت هايي پيش مي آيد كه انسان براي حفظ جان خويش مجبور است از بعضي غذاهاي حرام استفاده كند، قرآن نيز در برخي آيات آن را استثنا كرده و فرموده است:«فمن اضطر في مخمصه »؛ يعني كسي كه مجبور شود براي نجات جان خويش از آنها بخورد، گناهي بر او نيست، مشروط بر دو شرط: ۱. در مخمصه قرار گرفتن؛ يعني نياز شديد و غيرقابل تحمل؛ ۲.«غير متجانف»باشد؛ يعني به قصد گناه نباشد.
تكاليفي كه خداوند بر بندگان مؤمن خود واجب كرده است، تنها در حيطه قدرت فرد به او محوّل مي شود، به گونه اي كه در شرايط دشوار مي توان وظيفه اصلي و اولي را رها كرد و به سراغ وظيفه بدلي و جايگزين رفت. يكي از مصاديق بارز حكم بدلي كه قرآن بدان اشاره دارد، مسأله تيمم است (مائده/ ۶).
اگرچه وظيفه اوليه شخص نمازگزار، تحصيل«طهارت مائيه «، يعني وضو و غسل است، اما در صورتي كه- به هر شكلي- مقدر نباشد (فقدان آب، زيان و ضرر، كمبود وقت...) بايد به جاي وضو و غسل، به«طهارت ترابيه »، يعني تيمّم روي آورد. با اين وصف روشن مي شود كه با پديدآمدن مشكلاتي براي مكلف وظيفه اوليه و اصلي مبدل به وظيفه ديگري مي شود.
برخي از احكام اسلامي از آغاز همراه با اختيار شخص مكلف تشريع شده است؛ بدين معني كه فرد از ابتدا مي تواند يكي از چند مورد را انتخاب كند. از اين رو ممكن است دو نفر در شرايط مساوي به دو شكل عمل كنند و وظايف آنها متفاوت باشد. از جمله اين امور كفارات است كه قرآن به تعدادي از آنها، ازجمله كفاره سوگند، كفاره صيد در حال احرام و كفاره قتل اشاره كرده است (مائده/ ۸۹).
قرآن دستور مي دهد براي شكستن سوگندهاي حدّي بايد كفاره داد. در ابتدا يكي از سه چيز يعني اطعام، لباس و آزادي برده مطرح است و اگر هيچ يك مقدور نشد، سه روز روزه؛ يعني حكم هم در اختيار يكي از امور سه گانه و هم در جايگزيني روزه به جاي آنها داراي انعطاف است. بنابراين اگر چندنفر مرتكب شكستن سوگند خود شوند، در عمل به كفاره ممكن است يكي از آنها اطعام كند، ديگري لباس بدهد و سومي برده آزاد كند و چهارمي روزه بگيرد.
در ميان احكام اسلامي به وظايفي بر مي خوريم، كه با تأثّر از زمان يا مكان و در شرايط دشوار، در كميت و كيفيت تخفيف مي يابد؛ بدين معني كه مقداري از وظايف از دوش شخص برداشته شده و يا به زماني ديگر موكول مي گردد و يا به كلي لغو مي شود؛ براي مثال مي توان به نماز خوف، نماز و روزه مسافر، روزه بيمار و ... اشاره كرد. قرآن درباره نماز خوف و نماز مسافر مي فرمايد:«و اذا ضربتم في الارض فليس عليكم جناح ان تقصروا من الصّلوه ان خفتم ان يفتنكم الذين كفروا...» (نساء/ ۱۰). در اين آيه دو عنصر زمان و مكان ايفاي نقش كرده، تأثير خود را بر احكام برجاي گذارده اند؛ چرا كه شخص مسافر در صورت تحقق شرايط سفر شرعي مي تواند نمازهاي چهارركعتي خود را دو ركعت بخواند.
قرآن درباره مسافر و بيمار مي فرمايد:«و من كان مريضاً او علي سفر فعده من ايّام اخر... »(بقره/ ۱۸۵). همچنين درباره افراد نابينا، لنگ و بيمار در وظيفه جهاد مي فرمايد:«ليس علي الاعمي حرج و لاعلي الاعرج حرج و لاعلي المريض حرج... »(فتح/ ۱۷).گرچه همه تكاليف مشروط به قدرت و توانايي است و اين از شروط عمومي است، اما به دليل وجود ويژگي هايي، آن را در جهاد بيان فرموده است؛ زيرا اين سه عارضه (كوري، بيماري و شل بودن) باعث معافيت از جنگ مي شود، ولي در ساير تكاليف، حتي دفاع، چندان تأثير ندارد.
قرآن كريم در سوره انفال در دو آيه متوالي، دو حكم متفاوت درباره برابري نيروهاي جنگي اسلام با دشمن صادر مي كند. ابتدا مي فرمايد:«يا ايّها النّبي حرّض المؤمنين علي القتال ان يكن منكم عشرون صابرون يغلبوا مأتين و ان يكن منكم مائه يغلبوا الفا من الذين كفروا...»(انفال/ ۶۵).
از تعبير«حرّض المؤمنين »در آيه معلوم مي شود كه حكم در آيه، وجوبي است. در آيه دوم با چند درجه ارفاق، حكم اول را لغو و به نسبت دوبرابر تنزل مي دهد:«الآن خفّف الله عنكم و علم انّ فيكم ضعفاً فان يكن منكم مائه صابره يغلبوا مأتين و ان يكن منكم الف يغلبوا الفين باذن الله و الله مع الصابرين... »(انفال/۶۶). براساس آيه دوم پيكاربا كفار، تا نسبت دوبرابر واجب است، اما اگر اين نابرابري به بيش از اين حد برسد، جنگ واجب نيست.
به نظر مي رسد يكي از مصادق بارز تأثير مكان در تشريع احكام اسلامي، تنوع حج باشد كه نسبت به نزديكان به مسجدالحرام و ساير مسلمانان متفاوت است؛ چرا كه براي ساكنان و نزديكان به مسجدالحرام تا فاصله دوازده ميلي (چهار فرسخ) از هر طرف، حج«قِران »و«اِفراد» واجب شده و براي ديگران، كه از اين محدوده بيرونند، حج«تمتع »شريع شده است:«واتّموا الحجّ و العمره لله فان احصرتم فما استيسر من الهدي و لاتحلقوا رؤسكم حتي يبلغ الهدي محلّه... ذلك لمن لم يكن اهله حاضري المسجدالحرام... »(بقره/۱۹۶).
پيداست كه تشريع حج«قِران »و«اِفراد »براي ساكنان مكه صرفاً به دليل وجود ويژگي مكاني است، هرچند در بعضي از اعمال، از حج و عمره تمتع سخت تر و در برخي از موارد آسان تر باشد. ضمناً بايد توجه داشت كه اصل مشروط بودن حج به استطاعت، برخلاف برخي ديگر از احكام عبادي، خود نوعي از عوامل تغيير و تحوّل فردي در احكام منسوب مي شود؛ بدين معني كه به دليل وجود شرايط خاص در تكليف، حج شامل افراد خاص مي شود و ديگران از انجام دادن آن معاف هستند.
دسته ديگر از عوامل تغيير حكم و تبديل وظيفه، اموري هستند كه با اراده و تصميم انسان به وجود مي آيد و به وسيله آنها مي تواند چيزي را كه بر او واجب نشده، با اراده و تصميم در قالب يكي از آن امور برخود واجب كند. عهد و نذر و قَسَم از جمله آنهاست؛ چرا كه انسان مي تواند به وسيله قَسَم، عهد يا نذر، حرامي را واجب، مستحبي را واجب، يا مكروهي را بر خود حرام كند؛ مثلاً اگر خواندن نماز شب مستحب است، مي توان با سوگند آن را واجب كرد، و اگر مصرف غذايي مكروه باشد، مي توان آن ار بر خود حرام كرد.
خداوند در قرآن كريم به سوگند (يمين) اشاره كرده است:«يا ايّها النّبيّ لم تحرمّ ما احلّ الله لك...»(تحريم/ ۱). از تعبير«لم تحرّم ما احلّ »به خوبي روشن است كه پيامبر و يا هر فرد ديگري، مي تواند حلالي را بر خود حرام كند. جالب اين كه براساس تشريع كفاره، مي تواند واجب و يا حرامي كه خود ساخته، مجدداً از وجوب و يا حرمت خارج كند و به حال طبيعي آن برگرداند:«قدفرض الله لكم تحلّه ايمانكم... »(تحريم/ ۲). آيه شريفه، كه خطاب به پيامبر آمده است، عتاب و سرزنش نيست، بلكه نوعي شفقت است كه خداوند به پيامبرش دارد؛ به تعبير ديگر مي فرمايد: چرا خود را به زحمت مي اندازي.
نذر نيز مانند سوگند، عاملي است كه مي تواند باعث دگرگوني وظيفه شخصي مكلف شود؛ مثلاً روزه، زيارت و صدقه اي كه در اصل مستحب است، به وسيله نذر به روزه و زيارت و صدقه واجب مبدل مي شود. قرآن در اشاره اي كوتاه به نذر، وفا كنندگان به مفاد آن را ستوده و آن را جزء ارزش هايي دانسته كه انسان را به مقام ابرار مي رساند:«يوفون بالنذر... و يخافون يوماً كان شرّه مستطيراً ...»(انسان/ ۷).
از مجموع آن چه گذشت مي توان نتيجه گرفت كه عواملي چون لزوم زمينه سازي و فراهم كردن شرايط براي پذيرش احكام، آزمودن افراد، جلب رضايت پيامبر، عسروحرج، اكراه، تقيه، اضطرار، انعطاف در احكام، ويژگي مكاني و بالاخره عامل اراده و تصميم، اجمالاً در تغيير و تحول احكام و يا تبديل وظايف، نقش داشته است، كه برخي از آنها مخصوص عصر نزول و ابلاغ آيات بود و تنها يك بار اِعمال شده است و برخي ديكر همچنان استمرار دارد و در اين عصر و آينده نيز بدان عمل مي شود.
اصل تغيير و تبديل وظايف كه قرآن بدان اشاره دارد بدين معني نيست كه مخاطبان قرآن نيز مي توانند در احكام دخل و تصرف كرده و آن را در مدار تطور و دگرگوني قرار دهند و به هر قيمتي آن را با زمان و مكان تطبيق دهند؛ چرا كه در اين امر، مصالح و اسراري نهفته است كه تنها شارع مقدس و متوليان معصوم امر شريعت مي توانند بدان دست يابند.
۱. محمدهادي معرفت، التمهيد في علوم القرآن، ج،۱ ص ۱۳۴.
۲. وسائل الشيعه، ابواب القبله.
● ارسال كننده: مدير سايت
● منبع: هفته نامه - خردنامه همشهري - 1383 - شماره 32، مهر